جدول جو
جدول جو

معنی دوتاه گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

دوتاه گشتن(تَ کَ دَ)
دوتاگشتن. خم شدن. خمیدن. (یادداشت مؤلف) :
بنفشه زار بپوشید روزگار به برف
چنار گشت دوتاه و زریر شد شنگرف.
کسایی.
ز رشک چهرۀ تو ماه تیره گشت و خجل
ز شرم قامت تو سرو کوژ گشت و دوتاه.
فرخی.
، دولا شدن. دوتای گشتن. دارای دوتای و دولا گردیدن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ تَ)
خم شدن. دوتا شدن. دوتو شدن. (یادداشت مؤلف) :
چون دید بر کمان تو حاسد سهام تو
از سهم آن سهام دوتا گشت چون کمان.
منوچهری.
- دوتا گشتن پشت، خم شدن پشت. خمیدن قامت و بالا:
فروگفت پیغامهای درشت
کزوسروبن را دوتا گشت پشت.
نظامی.
- دوتا و راست گشتن، قامت خود را خم و راست کردن احترام و بزرگداشت بزرگی را:
چو دیدش به خدمت دوتا گشت و راست
دگر روز بر خاک مالید و خاست.
سعدی (بوستان).
، خم شدن. خم کردن قد به احترام. تعظیم کردن و سر فرودآوردن در برابر پادشاه یا بزرگی چنانکه رسم است. تعظیم کردن. (از یادداشت مؤلف) :
دوتا گشت پیران و بردش نماز
بسی آفرین کردو برگشت باز.
فردوسی.
به فرمان به پیش سکندر شدند
دوتاگشته و دست بر سر شدند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
تاه شدن. (ناظم الاطباء). روی هم خمیدن. لایی روی لای دیگر قرار گرفتن. غرض. تمغج. انقعاص، دوتاه شدن چیزی. (منتهی الارب) ، خمیدن. خمیده شدن. خمیده پشت گردیدن. (یادداشت مؤلف) :
هلال عید بدانگونه رخ نمود به ما
چو عاشقی که شد از غم نزار و زار و دوتاه.
منوچهری.
، مضاعف شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا